جهان در سال گذشته!
شباهنگ راد شباهنگ راد

در سال 2011، دنیا شاهد تحولات بس عظیمی بوده است. از یک‏سو سوداگران و صاحبان قدرت به‏منظور تسلط‏ یافته‏گی هر چه بیشتر و چپاول باقی‏مانده‏ی میلیاردها انسان محروم بر تعرض افسار گسیخته‏ی خود افزوده‏اند و در سوی‏دیگر میلیون‏ها انسانِ ناراضی از وضعیت کنونی به خیابان‏ها سرازیر شده‏اند و خواهان پایان اجحاف و استثمار از جانب کارفرمایان و صاحبان تولیدی‏اند. همه‏جا قربانیان مناسبات کنونی، نظم سرمایه را در هم ریخته‏اند و همه‏جا مردم علیه‏ی بی‏عدالتی‏های موجود طغیان نموده‏اند. گرداننده‏گان و قدرت‏مداران، دنیا را به‏کام میلیاردها انسان ندار تلخ نموده‏اند و هیچ قشر و صنفی از تعرض بی‏امان آنان در امان - نبوده و - نیست. قطع امکانات رفاهی – اجتماعی، کاهش بودجه‏های آموزشی، کاستن حقوق بازنشسته‏گان و افزایش سن بازنشستگی و متعاقباً تصویب مالیات‏های کمرشکن، دنیا را به صحنه‏ی رو در روئی میلیونی و یک‏پارچه‏ی محرومان با دولت‏مردان تبدیل نموده است.

 

در حقیقت سال 2011، سال تشدید تعرض سرمایه‏داران بین‏المللی به معیشت کارگران و زحمت‏کشان سرتاسر جهان بود؛ سالی بود که نظام‏های سرمایه‏داری در یورشی سازمانیافته، سیاست ریاضت اقتصادی را به اقشار متفاوت جامعه تحمیل نموده‏اند و میلیون‏ها نفر را از کار بیکار و میلیون‏ها نفر را آواره نموده‏اند و میلیون‏ها کودک، در اثر بیماری‏های قابل پیش‏گیری جان خود را از دست داده‏اند. سال گذشته جامعه‏ی انسانی شاهد چنین وضعیت دهشتناکی بوده است و این آن دنیایی‏ست که سرمایه‏داران، حامی و مدافع‏ی آنند؛ دنیائی که تعداد بسیار قلیلی بر ثروت میلیاردها انسان تسلط یافته‏اند و هم‏چنان در پی اندوختن ثروتِ هر چه بیشتراند؛ دنیائی که شکاف طبقاتی در آن دارد روز به روز گسترده و گسترده‏تر می‏گردد و فقر و بدبختی سازنده‏گان اصلی جوامع‏ی انسانی افزایش می‏یابد. بدون کمترین تردیدی توقع و انتظار, زندگی بهتر برای کارگران و زحمت‏کشان در چنین مناسباتی خام اندیشی‏ست و وظیفه‏ی سرمایه، چیزی جز، چپاول هر چه بیشتر انسان‏های محروم نیست و در این میان هیچ‏گونه محدودیتی در تخریب زندگانی آنان ندارد.

 

کم هستند و در عوض به یُمن در دست داشتن اهرم‏های حکومتی بر منافع‏ی اکثریت جامعه سواراند. 1 درصداند و در عوض بر سرمایه‏ی جهان میلیاردی مسلط ‏اند. همه‏ی تلاش‏شان بر آن است تا 99 درصد از آحاد جامعه را به مسیر انتخابی خود سوق دهند. این خواست باطنی، و این سیاست تعریف شده‏ی سرمایه‏های جهانی‏ست. با نهدید و ارعاب و با تنگ نمودن سیاست‏های اقتصادی در صدد حفظ موقعیت خودی‏اند و همه‏جا با زور و قلدری در پی پیشبرد سیاست‏های چپاول‏گرایانه‏ی خوداند. بی‏مورد نیست که هم‏زمان با زورآزمائی‏های مدافعین جهان استثمار، میلیون‏ها انسانِ سرتاسر جهان و بویژه توده‏های محروم شمال افریقا در یک‏سال گذشته به‏میدان آمده‏اند و حاکمان و حامیان نظام‏های امپریالیستی را به چالش کشیده‏اند؛ به میدان آمده‏اند - و علی‏رغم فقدان رهبری سالم و کمونیستی در درون جامعه -، قدرت و عظمت خود را در برابر سرکوب‏گران سرمایه به‏نمایش گذاشته‏اند و خواهان پایان وضعیت نکبت‏بار زندگی خویش‏اند. به عبارتی حقیقی‏تر دنیا در سال گذشته در آشفته‏گی کامل بسر می‏بُرد و التهاب و تنش سیاسی بر فضای تمامی جوامع‏ی سرمایه‏داری سیطره انداخته بود.

تسخیر وال استریت، تجمع در میادین اسپانیا، درگیری مخالفین نظام با دولت ایتالیا، تظاهرات گسترده در فرانسه، اعتراضات میلیونی و به دنباله‏ی آن درگیری جوانان و مردم با نیروهای سرکوب‏گر یونان، تجمع میلیونی و شورش جوانان در انگلستان علیه‏ی سیاست‏های ریاضنت‏کشی دولت، به خیابان ریختن مردم بلژیک علیه‏ی برنامه‏های سخت‏گیرانه‏ی زندگی توسط دولت، تظاهرات گسترده در آلمان و .. و هم‏چنین تنش و درگیری‏های خونین در تونس، مصر، الجزایر، مراکش، بحرین، لیبی، سوریه و غیره حکایت از آن دارد که زنگ جنگِ رو در روی مردم با سرمایه‏داران مفت‏خوار به صدا در آمده است و قربانیان نظام‏های امپریالیستی بیش از این خواهان ادامه‏ی وضع موجود نیستند. چرا که این نظام‏ها جان مردم را به لب‏شان رسانده‏اند؛ حقوق‏ها کفاف نیازهای اولیه‏ی زندگی را نمی‏کند؛ آزادی‏ها مسخ شده است و اعتراض به وضعیت کنونی قابل قبول نیست و دولت‏مردان جهانی خواهان کرنش جامعه در مقابل سیاست‏های غیر انسانی‏شان می‏باشند. امّا در عوض مردم در همه‏جا و به‏عناوین متفاوت، نارضایتی خود را از وضعیت تحمیلی اعلام نموده‏اند و خواهان بر کناری دولت‏مردان کنونی از تاج و تخت‏اند؛ خیابان‏ها و مراکز اقتصادی را به میادین اعتراضی خود تبدیل نموده‏اند و شعار نابودی حاکمان کنونی را سر داده‏اند. پر واضح است‏که عامل اصلی چنین وضعیتی به تنگناهای اقتصادی و به روابط و مناسبات کنونی بر می‏گردد و مسلم است‏که بانی همه‏ی این نابسامانی‏ها سرمایه‏داران‏اند؛ به عبارتی حقیقی سرمایه غرق در بحران است و می‏خواهد با قطع امکانات رفاهی – اجتماعی و با تعطیلی مراکز تولیدی و اخراج‏های بی‏رویه‏ی محرومان از کسب و کارشان، از مخمصه‏ی فعلی بدر آید؛ سیاستی که نه تنها جواب‏گو و علاج پذیر نیست بلکه بر دامنه‏ی آن افزوده و افزوده‏تر خواهد گردید. چرا که این نظام‏ها تاریخاً و بدلیل ماهیت استثمارگرایانه‏ی‏شان رو به زوال‏اند و قادر به پاسخ‏گوئی به معضلات اقتصادی، سیاسی و اجتماعی جامعه  نیستند و عامل اصلی رکود در درون جامعه‏اند؛ رکودی که سازمان بین‏المللی کار در گزارش 2011 جهان کار اعلام می‏نماید: "تقریباً 80 میلیون شغل تازه طی دو سال آینده لازم است تا جهان از نظر اشتغال به میزان پیش از بحران باز گردد".

 

این سیمای واقعی دنیای سرمایه‏داری‏ست و بنابه گفته‏ی سازمان بین‏المللی کار، نیاز به 80 میلیون شغل تازه است تا جهان به قبل از بحران اخیر سرمایه‏داری باز گردد؛ امّا در عوض ماشین بیکارسازی دولت‏مردان دارد با شتاب هر چه بیشتری به پیش می‏رود و در چند روز گذشته دولت انگلستان اعلام نموده است‏که طی 5 سال آینده بیش از 710 هزار نفر از کارمندان خود را اخراج خواهد نمود و هم‏چنین میزان بیکاری جوانان بین 16 الی 21 ساله در 8 ماهه گذشته به 2 میلیون نفر رسیده است و "اتحادیه ملی دانشجویان در بریتانیا مدعی شده است‏که تعداد بیشتری از دانشجویان در انگلستان برای تأمین هزینه‏های تحصیل خود به روسپگری روی می‏آورند و صنعت روسپگری در مدت 10 سال، از 3 درصد به 25 درصد رسیده است". همه‏جا این‏چنین است و به‏عنوان نمونه نرخ بیکاری در فرانسه 9.9 درصد را نشان می‏دهد و در اسپانیا به 21.3 درصد، یعنی به بالاترین حد خود در چهارده سال اخیر رسیده است و بیش از 5 میلیون نفر بیکاراند.

بنابر این و در بستر چنین واقعیاتی این‏روزها سخن گفتن از ایجاد فرصت‏های شغلی و امنیت کاری گزافه‏گوئی‏ست؛ چرا که سیاست دولت‏مردان پی‏گیری سیاست بیکارسازی‏ست و کسی از کسب و کار فردای خبری ندارد؛ چرا که دولت‏ها بر آنند تا کسری بودجه را با اخراج‏ها و با به تعطیلی کشاندن مراکز درآمد میلیون‏ها انسان پاسخ گویند. آیا بی‏دلیل است‏که مردم، خیابان‏ها را به‏میادین اعتراضی خود با سیاست‏مداران تبدیل نموده‏اند؟ آیا بی‏دلیل است‏که میزان فقر و بدبختی و فحشا در ابعادی گسترده افرایش یافته است و آیا بی‏دلیل است‏که توان مالی محرومان به پائین‏ترین حد ممکنه‏ی خود رسیده است و بیش از نیمی از جوانان بدلیل گرانی هزینه‏های تحصیلی و افزایش شهریه، از فراگیری تحصیل باز مانده‏اند و آینده‏ی تیره و تاری در مقابل‏شان قرار گرفته است؟

 

واقعیت این است‏که پی‏گیری سیاست‏های دولت‏مردان کنونی در پاسخ به نیاز فعلی سرمایه است و بی‏تردید جهان در مرحله و دوره‏ی آزمایش سنگینی قرارگرفته است. از یک‏طرف همه‏ی تلاش سرمایه بر آن است تا از وضع کنونی بدر آید و به دوران قبل از بحران فعلی باز گردد و موقعیت طبقه‏ی سرمایه‏دار و مناسبات کنونی دست نخورده باقی بماند و در عوض زندگی میلیاردها انسان محروم در وضعیت اسف‏بارتری قرار گیرد؛ و از طرف‏دیگر سیر حقیقی رویدادها دارد خلاف تقلاءها، آرزوها و امیال دولت‏مردان جهانی را نشان می‏دهد و خیزش‏ها و جنبش‏های اعتراضی دارند با شتابی دو چندان به پیش می‏روند. سنتاً نگرانی‏ای در این عرصه وجود ندارد و بنابه گفته‏ی صندوق بین‏المللی پول این اقتصاد جهانی‏ست که:".. به دوره خطرناک جدید رشد اندک و بدهی روزافزون دولتی گام نهاده است"؛ بدهی و استقراضی که کمر دولت یونان را - علی‏رغم کمک و بخشش چند میلیارد یوروی هم‏پیمان‏اش - خُرد نموده است و دامان کشورهائی هم‏چون ایتالیا، پرتغال و جمهوری ایرلند را هم گرفته است. در حقیقت علاجی به‏منظور برون از وضعیت کنونی نیست و افزایش کسری بودجه دولت‏ها و بدهی‏های مالی، گردش سیستم‏های گندیده‏ی کنونی را مختل نموده است و به تبع‏ی آن تظاهرات روزانه در اقصا نقاط دنیا، مبین این حقیقت روشن است‏که مناسبات سرمایه‏داری دارد مسیر سرازیری خود را طی می‏کند و طبعاً تا ابد قابل اعتبار و بر دوام نیست.

 

به کلامی حقیقی این دنیا و پرچم, سرمایه می‏بایست دگرگون و سوزانده شود و دنیا و پرچمی جای‏گزین آن گردد که حافظ منافع‏ی سازنده‏گان جوامع‏ی انسانی‏ باشد؛ دنیائی که نابرابری‏ها از بین رفته و بنابه گفته‏ی مارکس جامعه "از هركس طبق استعدادش و به هركس طبق نیازش" رفتار خواهد نمود.

 

 

ژانویه 2012

دی 1390


January 7th, 2012


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسایل بین المللی